قلم و بغض فروخورده ... جمعه 91/6/17 , 2:38 ع محمد جواد.س نظر و باز هم قلمم به قلبم نزدیک شد این بار قلم تیز تر از همیشه وارد شد انگار همین دیروز بود که پای در میدان مین نهادم و امروز در شهری سوخته پای در میدان مینی میگذاریم که ارزشها کمرنگ شده اند . دیروز پای در میدان مینی گذاشتیم که انفجار بود و آهن پاره ها و خون . امروز پای در خیابانها که میگذاری به همان میدان مین راضی می شوی به همان سیم خاردارها که به اندازه خارهای نگاه مردان به زنان بزک کرده تیز نبودند کاش همان میدان مین بود و پای در آتش میدان مینی که اکنون در شهر دیده می شود پر است از مینهای خنثی نشده انواع و اقسام مینهای ضد نفر ، گروهی و اجتماعی ، هنوز بوی گوشت و خونهایی که در میدان مین باقی ماند محسوس است باری میدان مین و روزهای گرم جنوب و پرندگان خاکی ، میدان مین و تابستانهای گرم و خزندگان رنگی از صحراهای سوزان عبور کردیم و به شهری گداخته رسیدیم عده ای رفتند بی هیچ ادعایی ایستادند تا آخرین مین درگیرم با تمام خاطراتم اگر روزی از کنار یکی از این مین ها عبور کنی بوی تعفن عطر و ...... تو را بیاد گوشت کباب شده همسنگرت می اندازد . بویی که هیچ وقت مین های خیابانی استشمام نکردند و نفهمیدند ای مینها من به گونه هایم که همیشه اشک آلود است عادت دارم داغ دلم را تازه کردید در خیابان تشعشع خورشید چون تیری بر دلم نشست و قلم را به حرکت درآورد امشب هم باید بروم . در حوالیمان چاهی است بس صبور وقتی سر درون چاه می کنم تشنگی و یاس نابود می شوند شرایط برای بهبود سخت است دستی نیاز است تا بر سرمان کشیده شود کجاست آن دست که بالا رود و گره مشکلاتمان را باز کند؟ و باز هم قلم بغض فرورو خورده را فریاد زد .